یکى از مسائل مهم جهان امروز مساله بهداشت و سلامت انسان است. بدون شک، سلامت جسمانى و روانى افراد جامعه اهمیت بسزایى دارد. تأمین سلامتى اقشار جامعه یکى از مسائل اساسى هر کشورى است که باید آن را از سه بعد جسمى، روانى و اجتماعى مدنظر قرار داد. بهداشت روانى علاوه بر اینکه هدف هر جامعه اى به شمار مى آید، معیارى براى سلامت فرد نیز محسوب مى گردد. این اصطلاح داراى معانى متعددى است که از جامعه اى به جامعه دیگر، فرهنگى به فرهنگ دیگر و از فردى به فرد دیگر متفاوت است. به همین دلیل، در روان شناسى، الگوها و دیدگاه هاى متفاوتى نسبت به بهداشت روانى وجود دارد.
سلامت روان و مولفه های آن از جمله موضوعات مهمی به شمار می آیند که تحت تاثیر متغیرهای روان شناختی و محیطی زیادی قرار دارند و صنایع و سازمان ها های حرفه های گوناگون به منظور بهره وری سازمان توجه ویژه ای به آن مبذول داشته اند (دهداری و همکاران، 1397). وجود رفتارهای کاری مخرب در سازمان ها می تواند بر سلامت جسمی، روانی و عملکرد کاری افراد تاثیر بگذارد (امراللهی بیوکی، آرامی اردکانی، 1399). در محیط های کاری امروزی با فشار و تقاضای بالا، کارفرمایان باید به سلامت روان اهمیت دهند تا رفاره و بهره وری کارکنان را تضمین کنند.
این مقاله به بررسی نقش سلامت روان در محیط کار می پردازد و استراتزی هایی برای ایجاد یک محیط حمایت کننده که سلامت روان را ترویج می دهد، ارائه می دهد.
کار یکي از عوامل اساسي پیشرفت جامعه انساني، زندگي اجتماعي و در نتیجه، حیات انساني است. انسان از هنگامي که پا در عرصه طبیعت مي گذارد، حق استفاده کامل از منابع طبیعي را دارا مي باشد و در تکاپوی استفاده از این منابع، کار و فعالیت او محرک اصلي تولید به شمار می آید (یعقوب پور و فاطمي نژاد، 1396). از طرفي شرایط مناسب کار تأثیر مستقیم بر افزایش سالمت روان دارد.
سلامت روان در محیط شغلي مستلزم بالا بردن مولفه هاي سازگاري شغلي، انگیزش شغلي، موفقیت شغلي، تعهد شغلي و کاهش مولفه هاي استرس شغلي، فرسودگي شغلي و نوروزهاي شغلي است (لاو، 2010)، و نیز مقوله اي واحد و مستقل نیست، بلکه تحت تاثیر متغیرهاي روان شناختي و محیطي زیادي قرار دارد (جلالیان، گرامي پور و برجعلي، 1395).
بررسي هاي داخل کشور نشان مي دهد که یکي از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر سلامت روان، اشتغال و کیفیت آن است (بشارت، 1388(. تاکنون تعاریف متنوعي از سلامت روان ارائه شده اند، مانند فقدان بیماري، داشتن تعادل عاطفي، برخورداري از سازش اجتماعي، احساس راحتي و آسایش، یکپارچگي شخصیت شناخت خود و محیط. یکي از تعاریف سلامت روان که مقبولیت و کاربرد وسیعي دارد بیان مي دارد، افرادي از نظر رواني بهنجارند که با خود و محیط خود هماهنگ هستند؛ با مقتضیات فرهنگي و اجتماعي خود مي سازند و اگر اختلال پزشکي داشته باشند، این مشکل موجب تخریب استدلال، توانایي عقلي و قدرت سازگاري شخصي و اجتماعي آن ها نمي شود (سادوک و سادوک، 1395). از آنجا که، شخصیت انسان از ابعاد شناختي، جسماني و اجتماعي تشکیل شده است، سلامت روان و جسم وي در گرو رشد همه جانبه و هماهنگ این ابعاد است (وود، 2016).
شیوع بیماری های جسمی و روانی، در بیشتر کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه در حال افزایش بوده و امروزه بسیاری از کارکنان با مشکلات سلامت روان شناختی در محیط کار و زندگی مواجه اند (کالف، روبین، مالاچووسکی و کیرُش، 2016). مشکلات روحی و روانی در محل کار، نگرانی فزاینده ای را از دیدگاه های اقتصادی و بشردوستانه ایجاد نموده است. هزینه بیماری های روانی برای کسب و کار شامل عدم بهره وری، غیبت از کار و مانند اینهاست (لیم، جاکوبس، اوهینما، اسچوپفلوچر و دوا، 2008). به همین دلیل، علاقه و توجه به سلامت روان در محل کار بسیار فراگیر شده است.
وجود سلامت روان شناختی سازمانی، یکی از مهم ترین شاخصه سازمان سالم می باشد که ضمن تامین سلامت جسمانی، سلامت روانی کارکنان نیز در آن تامین و فراهم شود. مردم به دلایل بسیاری موارد از قبیل اقتصادی، خانوادگی و اجتماعی و مانند این ها کار می کنند (آون و سیتوات، 2014). به همین دلیل، حق دارند که محیط سالم و ایمنی داشته باشند و سلامت روان شناختی، وضعیتی است که در آن فرد توانایی های خود را درک کرده، می تواند از عهده فشارهای عادی زندگی برآمده، بهره وری خود را افزایش و موثرتر کار کند و در ضمن، می تواند به جامعه خود نیز کمک نماید (دینگ، برری و آوبرین، 2015).
سازمان هایی که از سلامت روان شناختی بالایی برخوردارند، سازمان هایی هستند که در آن رشد، توسعه و بالندگی آسان و میل به اهداف سریع می شود و می توان با استفاده از منابع موجود، استعدادهای بالقوه اعضا را در زمان مناسب و با صرف حداقل هزینه ها به عمل تبدیل کرد و از آن ها برای افزایش بهره وری سازمانی و ایجاد توسعه پایدار استفاده نمود (مهداد، دهقان، گلپرور و شجاع، 1391).
سلامت روان، از نیازهای اساسی انسان قلمداد شده و مهمترین بعد برای بهبود کیفیت زندگی محسوب می شود (سازمان جهانی بهداشت، 2009). سلامت روان توسط پژوهشگران از فرهنگ های گوناگون به صور متفاوتی تعریف شده است که با در نظر گرفتن تفاوت های بین فرهنگ ها، بیان تعریف جامعی از سلامت روان امکان پذیر نیست؛ اما بر سر این موضوع اتفاق نظر وجود دارد که سلامت روان چیزی فراتر از نبود اختلالات روانی است و آن چه مشخص است حفظ سلامت روان، مانند سلامت جسم دارای اهمیت است (عباس زاده و همکاران، 1382). موضوع سلامت کارکنان هم از بعد جسمی و هم از بعد روحی و روانی بر اثربخشی و کارایی کارکنان تاثیر زیادی دارد. اغلب این موضوع به دلیل این که ملموس و قابل اندازه گیری نیست مورد غفلت واقع می گردد، درحالی که تاثیر بسیار بیشتری نسبت به سلامت جسمی فرد بر کارایی وی دارد. ازاین رو مشکل سلامت روانی یکی از دغدغه های رو به افزایش سازمان ها و جوامع است (باورصاد و همکاران، 1393). بنابراین توجه به سلامت روان کارکنان و متغیرهای اثرگذار بر آن می تواند راهگشای بسیاری از مشکلات و نگرانی های مدیریت باشد (ابراهیمی و همکاران، 1392).
مسائل مربوط به سلامت روان می تواند تأثیر قابل توجهی بر بهره وری کارکنان داشته باشد. بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، افسردگی و اختلالات اضطرابی سالانه یک تریلیون دلار هزینه از دست دادن بهره وری برای اقتصاد جهانی دارد. کارمندانی که با مسائل بهداشت روانی دست و پنجه نرم می کنند ممکن است در تمرکز، تصمیم گیری و تکمیل وظایف با مشکل مواجه شوند. آنها همچنین ممکن است به دلیل بیماری یا فرسودگی شغلی مرخصی بیشتری داشته باشند. در نتیجه، پرداختن به سلامت روان در محل کار نه تنها یک موضوع دلسوزانه است، بلکه منطق تجاری خوبی نیز دارد (سازمان بهداشت جهانی، 2019).
کارفرمایان نقش مهمی در ایجاد یک محیط کاری حمایتی ایفا می کنند که بهزیستی روانی را ارتقا می دهد. این امر از طریق چندین استراتژی قابل دستیابی است، از جمله:
علم سلامت روان، شاخه ای از علم روان شناسی است که با پیشگیری از اختلال های روانی و حفظ شیوه های بهینه زندگی و بهداشت عاطفی سر و کار دارد (شبیری، 1392). سازمان جهانی (2003) سلامت روان را در مفاهیمی چون سلامت ذهنی، خودکارآمدی درک شده، خودمختاری، شایستگی و شناخت توانایی تحقق پتانسیل های ذهنی و احساسی تعریف می کند. برخی از نظریه پردازان مانند آلپورت، فروم، راجرز، مازلو، اریکسون، یونگ و فرانکی به جنبه سالم طبیعت آدمی می پردازند. این روان شناسان در تلاش جهت غنا بخشیدن به شخصیت انسان هستند و بازخورد منحصر به فردی در خصوص تحول روانی و کمال انسانی عرضه می کنند. در مقابل، گروه دیگر در تعریف سلامت روان شناختی به رفتار نابهنجار یا بیماری روانی متوسط متصل می شوند و نتیجه می گیرند که در واقع، سلامت روان شناختی مساوی با فقدان بیماری روانی می باشد. بدیهی است، سلامت افراد تنها به سلامت جسمانی محدود نمی شود؛ بلکه جنبه های روانی و اجتماعی زندگی آنان را نیز در برمی گیرد (محمدی، 1385). در واقع، سلامت روان شناختی به وضعیتی گفته می شود که افراد توانایی خود را درک کرده، کارآمد و بهره ورتر بوده و قادرند با تنش های طبیعی زندگی مقابله کنند و به جوامع خود کمک نمایند (فریدلی، 2009). از نظر ریف (1989) سلامت روان شناختی، دارای جنبه های مختلفی می باشد که در شکل زیر نشان داده است.
تحقیقات نشان داده است که عوامل موثر در ایجاد اضطراب روان شناختی در محل کار، شامل مواردی همچون ناامنی شغلی و عدم حمایت اجتماعی است (مارچند و بلانس، 2010). عوامل تامین کننده سلامت روان شناختی محیط کار را شامل فرصت کنترل، فرصت استفاده از مهارت ها، اهداف بیرونی ایجاد شده، تنوع محیط، وضوح محیطی، دسترسی به پول، امنیت جسمانی، فرصت تماس با دیگران و مقام و جایگاه اجتماعی ارزشمند می داند (وار، 1989؛ به نقل از مهداد و همکاران، 1391).
تحقیقات نشان می دهد فرآیند بهبود سلامت روان در محل کار، نه تنها برای بهبود سلامت کارکنان؛ بلکه برای بهبود بهره وری و کاهش هزینه هایمالی همچون غیبت و سایر هزینه های مربوط به بیماری ها از اهمیت برخوردار است (کالف و همکاران، 2016).
محل کار سالم می تواند، به سلامت روحی و جسمی کمک کند (مک، 2013). مکان های سالم شامل فعالیت های ارتقاء سلامتی، برنامه های کمک به کارکنان، مزایا و شرایط کاری انعطاف پذیر، رفتار عادلانه با کارکنان، ترقی کارکنان، بهداشت و ایمنی و در نهایت، جلوگیری از استرس کار است (گلووی و دای، 2005). هنگامی که سلامت روانی کارمند برای سازمان ارزشمند باشد، آنان می توانند از کار به عنوان یک منبع برای محافظت از اثرات عوامل استرس غیرکارآمدی استفاده کنند و خودکارایی، اعتماد به نفس و امید را توسعه دهند که به آن ها در ایجاد سلامت روان شناختی کمک می نماید (لوثانس، 2002).
مکان های ناسالم ممکن است، منجر به ضعف ذهنی و یا عدم سلامت جسمی شود (کلووی و دای، 2005). تحقیقات نشان داده است که عوامل روان شناختی در محیط کار شامل مطالبات روان شناختی در مواجهه با کنترل پایین، ناامنی شغلی و عدم حمایت اجتماعی است (مارچند و بلانس، 2010). علاوه براین، عوامل استرس زای کار مانند حجم کاری، نقش ها، نگرانی های شغلی، برنامه ها، روابط بین فردی، محتوای شغلی و کنترل شغلی بر سلامت روان (کلووی و دای، 2005) و نتایج کسب و کار (هارتر، اسچمیدت و هایز، 2002) تاثیر می گذارد.
رضایت مندي شغلي موجب مي شود که افراد در محیط کار با علاقه به انجام مسئولیت هایشان بپردازند و از کارشان لذت برند. این امر درسیستم خودکار عصبي یک نوع آرامش و دوري از تنش ها و برانگیختگي را به دنبال دارد و به همین جهت، این گونه افراد از استرس شغلي کمتري برخوردارند و نداشتن استرس خود به سلامت رواني کمک مي کند. در حالي که، افرادي که از شغل خود رضایت ندارند، دچار استرس هاي رواني و تنیدگي شده، و این تنیدگي در نهایت به اضطراب و بیماری هاي سایکوسوماتیک منجر مي شود. مي توان اذعان نمود که کارکنان سازمان ها و شرکت ها بسته به نوع، ماهیت و ویژگي شغلي، همچون بعد مکاني و زماني، عامل هاي محیطي و فیزیکي، سختي کار و نیز برخي عوامل مداخله گر و تاثیرگذار دیگر چون عامل هاي فردي و سازماني، ممکن است در معرض آسیب هاي اجتماعي و رواني خاصي قرار گیرند و منشاء آسیب هاي اجتماعي و رواني افراد در سازمان ها متنوع و متفاوت است. بدیهي است که سلامت رواني و جسمي، نیاز و خواسته همه انسان ها است و همه ما تلاش مي کنیم که براي برقراري ارتباطات سالم، شخصیت هاي سالمي در زندگي انساني پیدا کنیم. که رضایت شغلي مي تواند به سلامت روان کارکنان کمک نماید و یکي از عوامل بسیار مهم در افزایش کارآیي و ایجاد نگرش مثبت در فرد نسبت به کارش مي باشد. رضایت شغلي مفهومي پیچیده و چند بعدي است که با عوامل رواني، اجتماعي و جسماني ارتباط دارد. تنها یک عامل موجب رضایت شغلي نمي شود و ترکیب معیني از مجموعه عوامل گوناگون سبب مي گردد که فرد شاغل در لحظه معیني از زمان از شغل خود احساس رضایت نماید و به خود بگوید که از شغل خود راضي است و از آن لذت مي برد. فرد با تاکیدي که بر عوامل مختلف از قبیل میزان درآمد، ارزش اجتماعي شغل، شرایط محیط کار و اشتغال در زمان هاي متفاوت دارد، به طرق گوناگون از شغل خود احساس رضایت مي کند. احساس رضایت آرمان هر موسسه و سازمان است و شرکت هاي بزرگ و گسترده اي همچون شرکت نفت نیز از این مساله مستثني نیست و حتي از اهمیت بیشتري برخوردار است که کارایي سازمان را بالاتر ببرد. لذا پرواضح است که کارکناني که به طرق مختلف از شغل و حرفه خود رضایتمندي داشته باشند، از سلامت رواني، جسمي، عاطفي و اجتماعي بالایي برخوردار خواهند بود. این بدان دلیل است که کارمند رضایت مند، واقعا شغلش را دوست دارد، احساسات خوبي درباره کارش دارد و براي شغلش ارزش زیادي قائل است، احساسات و عواطفي مثبتي درباره شغل خود دارد و این رضایت شغلي داراي پتانسیلي است که بر طیف وسیعي از رفتارها در سازمان تاثیرگذار است و به تندرستي و سلامت روان آنها کمک مي کند. از طرف دیگر، کارمنداني که رضایت شغلي دارند از میزان دستمزد و مزایاي خود راضي هستند، ایمني شغلي دارند که آنها را به اطمینان خاطر مي رساند، از نحوه ترفیع و ارتقا و زمان آن رضایت دارند، با همکاران و سرپرست یا مدیر حوزه خود احساس راحتي دارند، از خط مشي سازمان، و شرایط محیطي کار خود خرسند هستند. تمام این موارد مي تواند رضایت مندي کلي آن ها را رقم زند و رضایت حاصله به سالامت آن ها منجر شود. سلامتي که با آرامش درون یا قدرت آرام زیستن، آگاهي از درون و احساسات خویشتن، قدرت تصمیم گیري در بحران ها و مقابله موفق با فشارهاي رواني همراه است. بدیهي است که کارمند راضي، ضمن سازگاري به لحاظ هیجاني و رفتاري داراي ثبات نسبي و حدي از اعتدال است و از زندگي خود و از بودن با دیگران احساس لذت و رضایت دارد، از کار و زندگي رضایت دارد و از وقت خود استفاده مفید مي کند. چنین فردي مي تواند دوست بدارد، محبت بپذیرد و حقایق را قبول کرده و خود را با آن ها وفق دهد و با اجتماع سازش کند. کاهه و هیودي(1390) در پژوهشي نشان دادند سلامت روان با مولفه هاي «رضایت کلي از شغل، رضایت از محیط فرهنگي و رضایت از رفتار فرهنگي»، داراي ارتباط معنادار است و افرادي که رضایت بیشتري را ابراز داشتند، از سلامت روان بهتري نیز برخوردار بودند. همچنین نشان دادند درآمد افراد، سلامت روان آن ها را تحت تاثیر قرار نمي دهد، اما رضایت شغلي، عاملي تاثیرگذار بر سلامت روان است. پیربلوطي و همکاران (1393) نیز در پژوهشي نشان دادند بین رضایت شغلي و سلامت روان کارکنان رابطه مثبت و معني داري وجود دارد و رضایت شغلي به صورت معناداري سلامت روان را پیش بیني مي نماید. راهنماي اشخاص داراي سلامت روان، زمان حال، هدف ها و انتظارهایي است که از آینده دارند. جنبه اساسي و ریشه اي شخصیت انسان را مقاصد سنجیده و آگاهانه، امیدها و آرزوهاي وي تشکیل مي دهند. این اهداف در واقع انگیزه شخصیت سالم قرار مي گیرند و بهترین راهنما براي فهم رفتار کنوني انسان هستند. در تبیین این یافته همچنین کاملا روشن است که انسان هاي سالم نیاز مداومي به تنوع، احساس و درگیري تازه دارند. کارهاي روزمره و عادي را کنار مي گذارند و در جست و جوي تجربه هاي تازه هستند. آن ها ماجراجو هستند، خطر مي کنند و چیزهاي تازه کشف مي کنند.
نویسنده: حمیدرضا حصاری
منتال لند